زرین قلم

  

مرد جواني، از دانشکده فارغ التحصيل شد. ماهها بود که ماشين اسپرت زيبايي، پشت شيشه هايي يک نمايشگاه به سختي توجهش را جلب کرده بود
و از ته دل آرزو مي کرد که روزي صاحب آن ماشين شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود که براي هديه فارغ التحصيلي، آن ماشين را برايش بخرد. او مي دانست که پدر توانايي خريد آن را دارد.

بالاخره روز فارغ التحصيلي فرارسيد و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصي اش فرا خواند و به او گفت :

من از داشتن پسر خوبي مثل تو بي نهايت مغرور و شاد هستم و تو را بيش از هر کس ديگري دردنيا دوست دارم .
سپس يک جعبه به دست او داد. پسر، کنجکاو ولي نااميد، جعبه را گشود و در آن يک انجيل زيبا، که روي آن نام او طلاکوب شده بود، يافت.

با عصبانيت فريادي بر سر پدر کشيد و گفت : با تمام مال و دارايي که داري، يک انجيل به من ميدهي؟
کتاب مقدس را روي ميز گذاشت و پدر را ترک کرد .

سالها گذشت و مرد جوان در کار وتجارت موفق شد. خانه زيبايي داشت و خانواده اي فوق العاده.
يک روز به اين فکر افتاد که پدرش، حتماً خيلي پير شده و بايد سري به او بزند. از روز فارغ التحصيلي ديگر او را نديده بود.
اما قبل از اينکه اقدامي بکند، تلگرامي به دستش رسيد که خبر فوت پدر در آن بود و حاکي از اين بود که پدر، تمام اموال خود را به او بخشيده است. بنابراين لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسيدگي نمايد.

هنگامي که به خانه پدر رسيد، در قلبش احساس غم و پشيماني کرد.
اوراق و کاغذهاي مهم پدر را گشت و آنها را بررسي نمود و در آنجا، همان انجيل قديمي را باز يافت.
در حاليکه اشک مي ريخت انجيل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کليد يک ماشين را پشت جلد آن پيدا کرد.
در کنار آن، يک برچسب با نام همان نمايشگاه که ماشين مورد نظر او را داشت، وجود داشت.
روي برچسب تاريخ روز فارغ التحصيلي اش بود و روي آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است.

چند بار در زندگي دعاي خير فرشتگان و جواب مناجاتهايمان را از دست داده ايم فقط براي اينکه به آن صورتي که انتظار داريم رخ نداده اند … ؟؟؟



           
شنبه 26 آذر 1390برچسب:, :: 16:29
زرین قلم


یکی از پادشاهان عمرش به سر آمد و دار فانی را بدرود گفت و به سوی عالم باقی شتافت چون وارث و جانشینی نداشت وصیت کرد.بامداد نخستین روز پس از مرگش اولین کسی که از دروازه ی شهر در آید تاج شاهی را بر سر وی نهند و کلیه ی اختیارات مملکت را به او واگذار کنند.

اتفاقا فردای آن روز؛اولین فردی که وارد شهر شد گدائی بود که در همه ی عمر مقداری پول اندوخته و لباسی کهنه و پاره که وصله بر وصله بود به تن داشت.

ارکان دولت و بزرگان وصیت شاه را به جای آوردند و کلیه خزائن و گنجینه ها به او تقدیم داشتند و او را از خاک مذلت بر داشتند و به تخت عزت و قدرت نشاندند.پس از مدتی که درویش به مملکتداری مشغول بود.به تدریج ...

بعضی از امرای دولت سر از اطاعت و فرمانبرداری وی پیچیدند و پادشاهان ممالک همسایه نیز از هر طرف به کشور او تاختند.درویش به مقاومت برخاست و چون دشمنان تعدادشان زیادتر و قوی تر بود به ناچار شکست خورد و بعضی از نواحی و برخی از شهرها از دست وی بدر رفت. درویش از این جهت خسته خاطر و آرزده دل گشت.

در این هنگام یکی از دوستان سابقش که در حال درویشی رفیق سیر و سفر او بود به آن شهر وارد شد و یار جانی و برادر ایمانی خود را در چنان مقام و مرتبه دید به نزدش شتافت و پس از ادای احترام و تبریک و درود و سلام گفت ای رفیق شفیق شکر خدای را که گلت از خار برآمد و خار از پایت بدر آمد.بخت بلندت یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری؛تا بدین پایه رسیدی!

درویش پادشاه شده گفت:ای یار عزیز در عوض تبریک؛تسلیت گوی آن دم که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی!

رنج خاطر و غم و غصه ام امروز در این مقام و مرتبه صدها برابر آن زمان و دورانی است که به اتفاق به گدائی مشغول بودیم و روزگار می گذراندیم!



           
شنبه 26 آذر 1390برچسب:, :: 13:9
زرین قلم
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

* * * * * *

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

* * * * * *

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

* * * * * *

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

* * * * * *

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

* * * * * *

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

* * * * * *

عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

* * * * * *

عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن

* * * * * *

عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد

* * * * * *

عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

* * * * * *

عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

* * * * * *

از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

* * * * * *

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد

* * * * * *

عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

* * * * * *

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند

* * * * * *

در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:"هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند"

* * * * * *

عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد

* * * * * *

دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

* * * * * *

خدایا! به هر که دوست میداری بیاموز که:عشق از زندگی کردن بهتر است.
و به هر که دوست تر میداری بچشان که:دوست داشتن از عشق برتر
 




           
شنبه 26 آذر 1390برچسب:, :: 12:54
زرین قلم

در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است .
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی می­کرد اشاره کرد .
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : ... سامی وقت رفتن است .
سامی که دلش نمی آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر میشود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول میدهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمی کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه سواری زیر گرفت و کشت .
من هیچ گاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه می خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر می­کند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می دهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم .
5 دقیقه ای که دیگر هرگز نمی توانم بودن در کنار تام  از دست رفته ام را تجربه کنم



           
شنبه 26 آذر 1390برچسب:, :: 12:50
زرین قلم



زمان زود می گذرد و شما آنقدر مشغله دارید که خیلی چیز ها یادتان نمی آید.
ما هم خواستیم یادمان نیاید ... اما خوب جای زخم همیشه ماندنیست !
روز های دیر و دور را به خودتان وا میگذارم ... از همین اواخر درد دل کنیم
یادش بخیر ... روز گاری بود سینمای یخ بسته ی ما خواست تکانی بخورد ...
تا اینکه " آدم برفی " یخ سینمای ما را وا کرد.
نمی دانم آن روز ها کجا بودید ... از خودتان که پرسیدیم جوابی دستگیرمان نشد ..
آن روز سینما به سینما ، اکران آدم برفی دو صف داشت ...
صف اول بلیتی که می خریدیم ...صف دوم باتوم هایی که می خوردیم !
نمی دانم خبر دارید ؟ آن روز جلوی هر سینما دسته ای باتوم دار می ایستادند
و هر که از سینمای آدم برفی بیرون می آمد را می زدند...
بعد ها گفتند سر دسته ی همین باتوم دار ها دارد برای پیشرفت فرهنگ و هنر فیلم میسازد
یعنی کسی که فرهنگ را می فهمد ، آزادی بیان را نمی فهمد ؟؟

شما که آنجا نبودید نه ؟؟
نمی دانم خبر دارید ؟ یک روز در یک سینما که آدم برفی را اکران می کرد
مردی روی صحنه ی اجرا رفت و پرده ی سینما را پاره کرد ...
صورتا خیلی شبیه شما بود ... شما که نبودید ؟
زمان گذشت ...
شما عوض شدید ... اصلا به کل عوض شدید ...
فقر وفحشا را ساختید ... نمی دانم حقیقت را می خواستید به رخ کی بکشید ؟
مردمی که کف خیابان زندگی می کنند ، خودشان این ها را می دیدند ...
یا شاید می خواستید از ما بهتران آن بالا ها ببینند
اصلا نفهمیدیم شما چه طور اینقدر عوض شدید ؟
شما سی و چند سال زندگیتان از این حرف ها نمی زدید ؟ یعنی آن موقع فاحشه های شهر را نمی دیدید؟
یعنی یکهو وحی نازل شد و شما سینه برای خیابان خواب های ما سپر کردید ؟
گاهی انسان ها بابت زدن حرف حق هم منظور دارند اما شما ؟ نه شما که از این قشر آدم ها نبودید ؟؟؟؟
روز گار به اخراجی ها رسید ... اخراجی های اولتان را همه دیدند و خندیدند ...
شما کثرت ببیننده تان را به حساب تایید کارتان گذاشتید بی آنکه یادتان باشد
دل این مردم برای خندیدن تنگ شده است . آنقدر هم حواسشان نیست که حضورشان به چه چیزی دارد تایید می دهد ...
به اخراجی های 3 رسیدید ... دلتان گرم تشویق ها ... سرتان پر از باد تایید ... آرمان هاي یک نسل را مسخره کردید ...
سبز را آبی و قرمز کردید و نشان دادید مردم آلت دستی بیش نیستند در دست های آدم هایی که آن بالا نشسته اند ...
از این هم بگذریم ..
چند روز است که پگاه آهنگرانی ناپدید است . میشناسیدش ؟ کارگردان فیلم " ده نمکی ها " ...اصلا این فیلم را دیده ای ؟
نمی دانیم از کجا باید سراغش را بگیریم ؟ تو میدانی ؟؟؟ ... مطمئنی نمی دانی ؟
تو دوست های کله گنده زیاد داری ؟ می شود یک سوالی از آنها بپرسی
راه دوری نمی رود که مادرش را از نگرانی در بیاوری
راستی ... من سر سجاده ات نبوده ام که ببینم خلوص سجده هایت چه قدر است ... ولی یک چیز را می دانم ...
اینکه اگر خدایی آن بالا باشد ، عزیز ترینش ، بنده هایش هستند ...بنده هایی که اکثرشان نماز شب نمی خوانند و شلوار تنگ و یقه ی باز می پوشند ...
مراقب بنده هایش باش .... شاید دل یک نسل از تو گرفته باشد.

 

 

 

..*..*.. MishiGroup..*..*..




           
یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, :: 10:46
زرین قلم

نمایـشگاه خـودرو 2011 در لـس آنـجلس


نمایشگاه خودرو لس‌آنجلس (LA Auto Show) یکی از معتبرترین نمایشگاه‌های خودرو در سطح جهان و منطقه آمریکای شمالی است که بطور سالانه و بمدت 10 روز برگزار می شود و همانطور که در اخبار مرتبط منتشر شده امسال هم از 18 نوامبر، اتو شوی ال آی 2011 افتتاح شد و تا 27 نوامبر ادامه خواهد داشت. این نمایشگاه برای نخستین بار در سال 1907 میلادی با نمایش نود و نه خودرو برپا شد و همه ساله با حضور گسترده شرکت‌های بزرگ خودروسازی جهان برگزار می شود.

نمایشگاه خودرو لس آنجلس 2011 شاهد رونمایی جدیدترین تولیدات شرکت های مطرح صنعت خودرو سازی نظیر مرسدس بنز، بی ام و، هیوندای، هوندا، پورشه، آئودی، کادیلاک، میتسوبیشی، جگوار، سوبارو، دوج، لوتوس، شورلت، لندروور، تویوتا، بوگاتی، فورد، اینفینیتی، کیا موتورز و ... بود که این رویداد در مقایسه با سال های قبل چه از سوی شرکت کنندگان و چه از سوی بازدیدکنندگان استقبال رضایت بخشی را بدنبال داشته است

 

 



           
دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, :: 16:1
زرین قلم

لازم است گاهي از مسجد ، کليسا و ... بيرون بيايي و ببيني پشت سر اعتقادت چه ميبيني ترس يا حقيقت ؟!
لازم است گاهي از ساختمان اداره بيرون بيايي ، فکر کني که چه‌قدر شبيه آرزوهاي نوجوانيت است ؟!
لازم است گاهي درختي ، گلي را آب بدهي ، حيواني را نوازش کني ، غذا بدهي ببيني هنوز از طبيعت چيزي در وجودت هست يا نه ؟!
لازم است گاهي پاي کامپيوترت نباشي ، گوگل و ايميل و فلان و بهمان را بي‌خيال شوي ، با خانواده ات دور هم بنشينيد ، يا گوش به درد دل رفيقت بدهي و ببيني زندگي فقط همين آهن‌پاره‌ي برقي است يا نه ؟!

لازم است گاهي بخشي از حقوقت را بدهي به يک انسان محتاج ، تا ببيني در تقسيم عشق در نهايت تو برنده اي يا بازنده ؟!
لازم است گاهي عيسي باشي ، ايوب باشي ، انسان باشي ببيني مي‌شود يا نه ؟!
و بالاخره لازم است گاهي از خود بيرون آمده و از فاصله اي دورتر به خودت بنگري واز خود بپرسي که سالها سپري شد تا آن بشوم که اکنون هستم... آيا ارزشش را داشت ...؟


زيبائي در فراتر رفتن از روزمرگي‌هاست.




           
دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, :: 15:53
زرین قلم

 
تنها نجات يافته کشتي، اکنون به ساحل اين جزيره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به اميد کشتي نجات، ساحل را و افق را به تماشا مي نشست.
سرانجام خسته و نا اميد، از تخته پاره ها کلبه اي ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بياسايد.
اما هنگامي که در اولين شب آرامش در جستجوي غذا بود، از دور ديد که کلبه اش در حال سوختن است و دودي از آن به آسمان مي رود.
بدترين اتفاق ممکن افتاده و همه چيز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فرياد زد:
« خدايــــا! چطور راضي شدي با من چنين کاري بکني؟ »
صبح روز بعد با صداي بوق کشتي اي که به ساحل نزديک مي شد از خواب پريد.
کشتي اي آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حيران بود.
نجات دهندگان مي گفتند:
“خدا خواست که ما ديشب آن آتشي را که روشن کرده بودي ببينيم




           
شنبه 28 آبان 1390برچسب:, :: 10:21
زرین قلم



يک تاجر آمريکايى نزديک يک روستاى مکزيکى ايستاده بود که يک قايق کوچک ماهيگيرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!

از مکزيکى پرسيد: چقدر طول کشيد که اين چند تارو بگيرى؟
مکزيکى: مدت خيلى کمى!
آمريکايى: پس چرا بيشتر صبر نکردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟
مکزيکى: چون همين تعداد هم براى سير کردن خانواده‌ام کافيه!
آمريکايى: اما بقيه وقتت رو چيکار ميکنى؟
مکزيکى: تا ديروقت ميخوابم!
يک کم ماهيگيرى ميکنم!با بچه‌هام بازى ميکنم! با زنم خوش ميگذرونم!
بعد ميرم تو دهکده مىچرخم! با دوستام شروع ميکنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى!
آمريکايى: من توي هاروارد درس خوندم و ميتونم کمکت کنم!
تو بايد بيشتر ماهيگيرى بکنى! اونوقت ميتونى با پولش يک قايق بزرگتر بخرى!
و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميکنى! اونوقت يک عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى!
مکزيکى: خب! بعدش چى؟

آمريکايى: بجاى اينکه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشترىها ميدى و براى خودت کار و بار درست ميکنى...
بعدش کارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميکنى...
اين دهکده کوچيک رو هم ترک ميکنى و ميرى مکزيکو سيتى!
بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نيويورک... اونجاس که دست به کارهاى مهمتر هم ميزنى...
مکزيکى: اما آقا! اينکار چقدر طول ميکشه؟
آمريکايى: پانزده تا بيست سال!
مکزيکى: اما بعدش چى آقا؟
آمريکايى: بهترين قسمت همينه! موقع مناسب که گير اومد، ميرى و سهام شرکتت رو به قيمت خيلى بالا ميفروشى !
مکزيکى : خب بعدش چى؟
اينکار ميليونها دلار برات عايدى داره!
ميليونها دلار؟؟؟
آمريکايى: اونوقت بازنشسته ميشى!
ميرى به يک دهکده ساحلى کوچيک! جايى که ميتونى تا ديروقت بخوابى! يک کم ماهيگيرى کنى! با بچه هات ِ
بازى کنى با زنت خوش باشى



           
پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 7:55
زرین قلم

                                                       

   "در ابتدا نظر شخصی بنده در زمينه حجاب، به داشتن آن و از نوع چادر، نزدیکتر است و به شخصه با بد حجابی مخالف هستم." اما در این مقاله سعی بر واکاوی علل بهبود نیافتن وضع حجاب در جامعه پس از فشارهای حکومت در اجرای طرحهای حجاب و عفاف می باشد.                                                                                

   مقوله حجاب مورد تاکید اسلام  قرار گرفته بطوری که در آیات "30 و 31 سوره نور و 59 سوره احزاب" بطور مستقیم به آن اشاره شده است. اما بحث اصلی بر سر اجباری بودن حجاب به شکل کنونی آن می باشد و بسته به نوع حکومت در کشور های اسلامی و در برهه های زمانی گوناگون متفاوت بوده است.                                

    در "17 دی 1314" رضاخان قانون کشف حجاب را رسمی کرد که این قانون با پایان حکومت او در ایران به پایان رسید. البته در ایران نیز پس از انقلاب اسلامی مانند برخی کشورهای اسلامی مثل (عربستان سعودی، سومالی و افغانستان) حجاب  اجباری شد. این اتفاق در ایران مخالفانی را به همراه داشت که بزرگترین آنها  "محمود طالقانی" امام جمعه وقت طهران بود که پس از اعلام اجباری شدن پوشش سر برای زنان در ادارات دولتی توسط امام خمینی، به موضع گیری علیه آن پرداخت:                 

روزنامه اطلاعات شماره 20 اسفند 1357:                                                       

   <<  حتی برای زن های مسلمان هم در حجاب اجباری نیست چه برسد به اقلیت های مذهبی ...ما نمی گوییم زنها به ادارات نروند و هیچ کس هم نمی‌گوید. زنان عضو فعال اجتماع ما هستند اسلام و قرآن و مراجع دین میخواهند شخصیت زن حفظ شود. هیچ اجباری هم در کار نیست... مگر در دهات ما از صدر اسلام تا کنون زنان ما چگونه زندگی می‌کردند؟ مگر چادر می پوشیدند؟ کی در این راهپیمایی ها زنان را مجبور کرده که با حجاب یا بی حجاب بیایند؟ این ها خودشان احساس مسئولیت کردند اما حالا اینکه روسری سر کنند یا نکنند باز هم هیچکس در آن اجباری نکرده است  >>

یکی از موافقان این قانون ابوالحسن بنی صدر بود که عدم رعایت حجاب توسط زنان را موجب تحریک جنسی مردان میدانست.                                   

 

  در سالهای اخیر نیز با اجرای طرح "ارتقای امنیت اجتماعی" توسط نیروی انتظامی و تایید آن توسط رهبری و احمدی نژاد در قالب طرح جامع عفاف واکنش های متفاوتی در پی داشت تا جایی که زنان محجبه نیز در هنگام برخورد با صحنه درگیری پلیس با مردم برای دستگیری بی حجاب ها، از خود عکس العمل نشان داده و با اجرای آن مخالفت می نمودند.                            

حال در اینجا چند سوآل مهم ذهن هر مستمعی را به خود مشغول می کند:    

_ آیا با اجباری شدن حجاب اتحاد بین زنان ایرانی، چه باحجاب و چه بدحجاب (مخالفان حجاب) از بین نرفته و به نوعی به دوگروه تقسیم نشده اند؟        

_ آیا مردان مسلمان آنقدر ضعیف النفس هستند که با دیدن موی زنان غیر مسلمان (همان زنانی که در خیابان راه میروند، نه به دین اعتقاد دارند و نه به احکام آن) از خود بیخود شده و دچار لغزش می شوند؟                      

_ آیا با اجباری کردن حجاب، وضع حجاب در مملکت ما سامان گرفته و اکنون کسانی که به زور حجاب بر سر دارند به حجاب خود وابسته و پایبند بوده و در صورت حضور در فضای آزاد تر (نظیر کشورهای دیگر) بر حجاب خود پافشاری میکنند؟

_آیا در سایر کشورهای اسلامی نظیر اندونزی، لبنان، سوریه و مالزی که حجاب در آنها آزاد است، مردان آن کشورها در گناه غوطه ور گشته و از معارف و اخلاق انسانی و اسلامی فاصله گرفته اند؟                                   

_ آیا همه مشکلات اساسی که ملت با آن دست به گریبان هستند، حل شده و مسئله ظاهر مردم از اوجب واجبات است؟                                       

 

_ آیا با اعمال این گونه فشارها، جوانان کشور در بالاترین سطح فرهنگی قرار دارند و این جوانان کشورهای غربی هستند که دچار بی اخلاقی شده و غرق در اعتیاد، فحشا و بیماری های اجتماعی هستند و این تجاوزها و قتلهای ناموسی در آن کشورها اتفاق می افتد؟                                          

_ آیا تا کنون توجه کرده اید گناهان به مراتب سنگین تر از بد حجابی (مانند: دروغ، تهمت، به هدر دادن بیت المال و ...) وجود دارد و به آن دچار هستیم؟

   مطمئنا" روی هر مسئله ای که زور حاکم شود، از راه اصلی خود منحرف شده و به انحطاط کشیده خواهد شد.                                                           

 گاهی اوقات بد نیست که نگاهی به اصل و پایه مسائل دینی بیاندازیم متوجه خواهیم شد که در این شرایط برخورد مامورین حکومت بامردم به گناه نامناسب بودن ظاهر، را زیر سوآل می برد. پس بهتر است به نص صریح قرآن کریم (یعنی آیه 125 سوره بقره) رجوع کرده تا دریابیم که خداوند می فرمایند:(لا اِکراهَ فِی الدّین)                                                                        

 

 

JAVAD به قلم



           
دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 11:44
زرین قلم
درباره وبلاگ


به سراغ من اگر میآیید پشت هیچستانم!
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زرین قلم و آدرس zaringhalam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 103164
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1